زمستان فرا می رسد
برگ های نمور می دهد مرا حکم درخشندگی
آراسته در سکوت و زرد
کتاب برف ام
دامن گسترده چمنزار گشوده
چرخه ای که منتظرست
وابسته ی زمین و زمستانش ام
آوازه ی زمین متجلی در برگ ها
همین که گندم گر گرفت
با گل های سرخی همچون شعله ها نشانه شد
بعد پائیز آمد و نوشت کتاب مقدس شراب را:
هر چیزی گذشت ، جام تابستان
آسمان گذرا بود
ابر هوا خاموش شد
پابلو نرودا