اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

زمستان

 

 

 

 

 

 

زمستان ، درخت در اندیشه فرو می‌رود

 

سپس روی خنده همهمه می کند

و زمزه برگ‌ها

زینت باغ‌های ماست.

 

بهر آنکه دیگر دل به کس نمی‌بندد

همواره زندگی بسی دور است.

مسافر

سفر مرا به در باغ چند سالگی‌ام برد
و ایستادم تا دلم قرار بگیرد
صدای پرپری آمد
،و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم