اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

هدیه

در آسمان پرنده ایست

که می‌ماند در باد و باز

دور می شود در آن.

 

چشم ببندی اگر

به نیت یک باغ

من پرنده را

از این همه خیابان بی درخت

می‌نشانم بر شاخه‌ای

                            که در چشمان شماست.

برف می‌بارد






برف می‌بارد به روی خار و خاراسنگ.

کوه‌ها خاموش،
دره‌ها دلتنگ،
راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ...
بر نمی‌شد گر ز بام کلبه ها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامی‌مان نمی‌آورد،
ردِّ پاها گر نمی‌افتاد روی جاده‌ها لغزان،
ما چه می‌کردیم در کولاکِ دل آشفته‌ی دم سرد؟
آنک، آنک کلبه‌ای روشن،
روی تپه، روبه‌روی من