زندگی چون کودکی تنهاست: ساده وغمناک!، اشک سردی همچون مروارید میدود در جام چشمانش، میچکد بر خاک، سادگی در چهره اش پیداست! گاه یک لبخند میدمد در اسمان گونههایش گرم، میشکوفد در بنا گوشش غنچه آزرم. گاه ابر تیره اندوه بر جبینش میگشد دامن سر فرو میاورد نا شاد، چون نهاهی نرمو نازک تن در گذار باد
زندگی زیباست: ساده و مغموم، چون غزالی در کنار چشمهای،در خلوت جنگل مانده از دیدار جفت گمشده محروم دیده اش از انتظاری جاودان لبریز در بهاری سرد مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخه اندوه سادگی افتاده همچون شبنمی از دیده مهتاب در سکون حیرتی خاموش بر عقیق بوته اعجاب زندگی چون کودکی تنهاست: ساده وغمناک، زندگی زیباست!!!