کوهها خاموش، درهها دلتنگ، راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ... بر نمیشد گر ز بام کلبه ها دودی، یا که سوسوی چراغی گر پیامیمان نمیآورد، ردِّ پاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان، ما چه میکردیم در کولاکِ دل آشفتهی دم سرد؟ آنک، آنک کلبهای روشن، روی تپه، روبهروی من
آسمان بلند نیست دست من کوتاه است هر بار که پرواز می کنم از میان انبوه واژه ها می گذرم نجواهای لطیف از زیر انگشتانم می گریزند واژه ها سرانجام جهان را خواهند انباشت و دنیا به آخر خواهد رسید آسمان بلند نیست هوا بس ناجوانمردانه سرد است کاش می شد به دنیا بگوییم بایستد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ما چه میکنیم... در کولاکِ دل آشفتهی دم سرد؟
.
.
.
هوا بس نا جوانمردانه سرد است ...
از قضا یه وقتایی هم سرده ...
:)
زیبا بوود
پیروز باشی
ممنون :)
آسمان بلند نیست
دست من کوتاه است
هر بار که پرواز می کنم
از میان انبوه واژه ها می گذرم
نجواهای لطیف از زیر انگشتانم می گریزند
واژه ها سرانجام جهان را خواهند انباشت
و دنیا به آخر خواهد رسید
آسمان بلند نیست
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
کاش می شد به دنیا بگوییم بایستد