غروب فصلی
این کفتران عاصی شهر
به انزوای ساکت آن سوی میله های بلند
هرگز طلوع سلسله وار شبی در اینجا نیست
و تو بسان همیشه ، همیشه دانستن
چه خوب می دانی
که این صدای کاذب جاری درون کوچه و کومه
در این حصار شب زده ی تار
بشارتی ست
بشارت ظهور جوانه
جوانه های بلند
که رنگ اناری میله
با آن شتاب و بداهت
دروغ بزرگ
زمانه خود رادر اوج انزجار انکار می کنند
خسرو گلسرخی
نمیدونم تا حالا شده یکی رو دوست داشته باشی اما ندونی اونم دوست داره یا نه؟
من وقتی شعراتو می خونم آروم میشم
آخه خیلی حسه بدیه که ندونی اون طرف دوست داره یا نه
امیدوارم درک کنی
همین طوری بنویس
:)