در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست
در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودم تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تاروپود رؤیاها بیآویزم.
***
سپیدیهای فریب
روی ستونهای بیسایه رجز میخوانند.
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته.
او را بگو
تپش جهنمی مست!
او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیدهام.
نوشیده ام که پیوسته بیآرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار
کاتب
جمعه 3 دیماه سال 1389 ساعت 22:58