-
ما را تمام لذت هستی به جستجوست
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 12:21
در پشت چارچرخه ای فرسوده کسی خطی نوشته بود: " من گشته ام، نبود! تو دیگر نگرد، نیست! " این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت چشمم برای این همه سرگشتگی گریست... چون دوست در برابر خود می نشاندمش تا عرصه بگوی و مگوی می کشاندمش در جستجوی آبی حیات؟ در بیکران این ظلمات آیا؟ در آرزوی رحم؟ عدالت؟ دنبال عشق؟...
-
روا مدار
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 11:17
غروب فصلی این کفتران عاصی شهر به انزوای ساکت آن سوی میله های بلند هرگز طلوع سلسله وار شبی در اینجا نیست و تو بسان همیشه ، همیشه دانستن چه خوب می دانی که این صدای کاذب جاری درون کوچه و کومه در این حصار شب زده ی تار بشارتی ست بشارت ظهور جوانه جوانه های بلند که رنگ اناری میله با آن شتاب و بداهت دروغ بزرگ زمانه خود را در...
-
این غزلها همه جانپارههای دنیای منند
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 14:41
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر چه خود از دردی و داغی میسوخت دیدنی داشت ولی سوختن با همشان گفتی از خسته ترینحنجرهها میآمد بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان زخمها خیره تر از چشم تو را می جستند تو نبودی...
-
اشتباهی
شنبه 16 مهرماه سال 1390 20:46
بیراهه رفته بودم آن شب دستم را گرفته بود و میکشید زین بعد همه ی عمرم را بی راهه خواهم رفت
-
انسان
جمعه 15 مهرماه سال 1390 21:25
انسان کوته قدم مباش زیر ستارگان تا در پگاه بدرود هنگام رفتن از خویش یک آسمان ستاره تو باشی
-
14 مهر
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 23:34
درکنار شب شمع و شادی من ز اندوه خودم مینالم و تو نادانسته خوشی یک شب پر خاطره را سوزاندی من در اندوه تویی دل نگران تو به جشنی دل خوش ... "خواب در چشم ترم میشکند" ... بس که خیره به پیدا شدنت من بودم حال و احوال خودم گم کردم "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی" که من از عمر خودم سال جدید بگشودم
-
شب همه شب
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 22:21
شب همه شب شکسته خواب به چشمم گوش بر زنگ کاروانستم با صداهای نیم زنده زدور. هم عنان گشته همزبان هستم. جاده اما زهمه کس خالی است ریخته بر سر آوار آوار این منم مانده به زندان شب تیره که باز شب همه شب گوش بر زنگ کاروانستم
-
همین
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 11:19
وقتی قرار باشد تو نباشی آسمان حجم تلخ زائدی خواهد بود و زمین معصیتی چرکین همین . . .
-
بیماری
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 10:46
هر دارو که علاج بود در خانه داشتم اما تنم در باد به تماشای غزلهای آخر می رفت. امروز را بی تو خفتم فردا که خاک را به باد بسپارند تو را یافته ام مگر تو نسیم ابر بودی که تو را در باران گم کردم ؟
-
سقوط ، آدم نارس
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 21:53
شتاب مکن که ابر بر خانه ات ببارد و عشق در تکه ای نان گم شود هرگز نتوان آدمی را به خانه آورد آدمی در سقوط کلمات سقوط میکند و هنگام که از زمین برخیزد کلمات نارس را به عابران تعارف می کند آدمی را توانایی عشق نیست در عشق می شکند و میمیرد
-
سنجاقکم آرزوست
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 21:33
گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه ، از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند یا که از قطره آب کف دستت بخورد گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است .
-
نمیدانم چه میخواهم بگویم
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 14:08
نمی دانم چه می خواهم بگویم؛ زبانم در دهان باز،بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته است! نمی دانم چه می خواهم بگویم؛ غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم،گه می نوازد گهی در خاطرم می سوزد این وهم: - ز رنگ آمیزی غم های انبوه - که در رگ هام،جای خون روان است سیه داروی زهرآگین...
-
گل
شنبه 9 مهرماه سال 1390 15:13
همان رنگ و همان روی همان برگ و همان بار همان خندهی خاموش در او خفته بسی راز همان شرم و همان ناز همان برگ سپید به مثل ژالهی ژاله به مثل اشک نگونسار همان جلوه و رخسار نه پژمرده شود هیچ نه افسرده ، که افسردگی روی خورد آب ز پژمردگی دل ولی در پس این چهره دلی نیست گرش برگ و بری هست ز آب و ز گلی نیست هم از دور ببینش به...
-
دیر است و دور نیست
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 07:43
جشن هزارهی خواب جشن بزرگ مرداب. غوکان لوش خوار لجنزی! آن سوی این همیشه هنوزان مردابک حقیر شما را خواهد خشکاند خورشید آن حقیقت سوزان. این سان که در سراسر این ساحت و سپهر تنها طنین تار وترانه غوغای بویناک شماهاست جشن هزار سالهی مرداب جشن بزرگ خواب ارزانی شما باد! هر چند، کاین های هوی بیهدهتان نیز در دیدهی حقیقت،...
-
فریادی از جنس سکوت... می توانی بشنوی؟
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 15:38
دوباره شروع از گفتن است، ناتمام گفتن که شاید تو تمامش کنی... دوباره هق هق است و هزاران آه و نشنفتن های تو من و کاغذ و قلم دربدر وادی حرف که تو شاید گذری از لب این وادی کنی و تو شاید کمی گوش کنی... بشنوی این فریادم که تو امروز از آن می گذری خسته ام بس که شنفتم چه بی آوازم و چرا مسکوتم و چرا هیچ ندارم حرفی وه چه بی...
-
قصیده
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 00:26
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمر...
-
آخرین جرعهی این جام تهی
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 21:21
همه میپرسند چیست در زمزمهی مبهم آب؟ چیست در همهمهی دلکش برگ ؟ چیست در بازی آن ابر سپید روی این آبی آرام بلند که تو را میبرد این گونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟ چیست در کوشش بیحاصل موج ؟ چیست در خندهی جام ؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن مینگری !؟ نه به ابر نه به آب نه به برگ نه به این آبی...
-
... ؟؟؟
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 22:54
...در گشت و گذارم از عقل به اوهام ... شایسته ی تحسین سیلی خور دشنام بازیچه ی تقدیر فرسوده ی ایام پلکی بزن ای مرگ تا پر کشم از بام
-
روزی آمده بودی
شنبه 28 خردادماه سال 1390 16:15
روزی آمده بودی که من تمام نشانیها را نوشتم با خط بد نوشتم و تو تمام خانه ها را گم کردی بمن نگفتی همسایهها گفتند دیر آمدی پنجره بوی رطوبت داشت به من نگفتی که بیرون از خانه باران است
-
یادگاری / 22
شنبه 14 خردادماه سال 1390 01:24
درختانی را از خواب بیرون می آورم درختانی را در آگاهی کامل از روز در چشمان تو گم می کنم تو که با همه ی فقر و سفره بی نان در کنارم نشسته ای لبخند برلب داری در چهار جهت اصلی چهار گل رازقی کاشته ای عطر رازقی ما را درخشان مملو از قضاوتی زودگذر به شب می سپارد همه چیز را دیده ایم تجربه های سنگین ما ما را پاداش می دهد که آرام...
-
مرگ رنگ
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 10:48
دود میخیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانهام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانهام ؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر خویش را از ساحل افکندم در آب لیک از ژرفای دریای بیخبر بر تن دیوارها طرح شکست کس دگر رنگی در این سامان ندید چشم میدوزد خیال روز و شب از درون دل به تصویر امید تا...
-
عزلتِ ...
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 15:33
دل در گرو مهر تو دادم به جفا نا خواسته در شعله خویشم به خفا در گوشه عزلت به سرم نیست جز این از دل بکشم دست ، روم تا به کجا ؟
-
بهار رفته نمیآید
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 19:54
گفتم بهار خنده زد و گفت ای دریغ دیگر بهار رفته نمیآید گفتم پرنده ؟ ...گفت اینجا پرنده نیست اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست گفتم درون چشم تو دیگر ؟ گفت دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست اینجا به جز سکوت سکوتی گزنده نیست . . .
-
طلوع
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 17:56
آری ... دلم ... گلم ... ورق بزن مرا و به آفتاب فردا بیاندیش که برای تو طلوع می کند با سلام و عطر آویشن ..
-
زمستان
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 13:01
زمستان ، درخت در اندیشه فرو میرود سپس روی خنده همهمه می کند و زمزه برگها زینت باغهای ماست. بهر آنکه دیگر دل به کس نمیبندد همواره زندگی بسی دور است.
-
مسافر
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 10:18
سفر مرا به در باغ چند سالگیام برد و ایستادم تا دلم قرار بگیرد صدای پرپری آمد ،و در که باز شد من از هجوم حقیقت به خاک افتادم
-
هوای حوصله ابریست
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 19:11
...
-
صدایم کن ای ...
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 22:58
دل روشنی دارم ای عشق صدایم کن از هر کجا می توانی صدا کن مرا از صدفهای سرشار باران صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟ بگو با کدامین افق می توان تا کبوتر سفر کرد؟ بگو با کدامین نفس می توان تا شقایق خطر کرد؟ مرا می شناسی تو ای عشق من از آشنایان نزدیک آبم و...
-
جهنم سرگردان
جمعه 3 دیماه سال 1389 22:58
شب را نوشیدهام و بر این شاخههای شکسته میگریم. مرا تنها گذار ای چشم تبدار سرگردان! مرا با رنج بودم تنها گذار. مگذار خواب وجودم را پرپر کنم. مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم و به دامن بی تاروپود رؤیاها بیآویزم. *** سپیدیهای فریب روی ستونهای بیسایه رجز میخوانند. طلسم شکسته خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر...
-
اشتباه
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 23:56
من دوباره اشتباه می کنم راه می روم راه اشتباه می روم تو نگاه می کنی اشتباه می کنی من سکوت می کنم تو سکوت می کنی این سکوت تو اشتباه من! اشتباه ناگزیر من در میان حرفهای ساکتت آب می شود من دوباره می روم بغض خسته ای شکسته است تو نگاه می کنی اشتباه را! من میان قاب پنجره دور می شوم می روم می روم از نگاه پنجره دور می شوم من...