اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست
اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

لبخند تو

به گمانم که همین نزدیکی
بوی باران تو را حس کردم
رد شدم از همه ی نرگس‌ها
آمدم پای همان شمعدانی
تا رسیدم به نگاهت
که پر از باران بود
آب می‌داد به شمعدانی من
بوسه دادم به همه باران‌ها
گل لبخند تو را وا کردم
دل تو، پیچک احساس مرا بالا رفت
شانه ام را لرزاند
 
دست‌هایت انگار
آسمانم شده بود
و زمین کوچک شد 
زیر پای تو و من
 
لای شیرینی آغوش نسیم
همه دنیا گم شد
و جهان بار دگر شکل گرفت

شکل لبخند تو شد




مهتاب محمدی راد