-
چقدر آشنا ...
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 18:35
خاطرمان باشد به یاد هم باشیم شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم : آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود ...
-
به این جهان ...
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 22:31
به این جهان به جست و جوی کسی نیامده بودم و از جهان به جست و جوی کسی نرفتم. خواستم آنچه را که نمی یافتم یافتم آنچه را که نمی خواستم. شیرین و تلخ لفظ های جهان را چشیدم و سپاس گفتم کدبانوی کور را.
-
به خاطر بسپار
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 02:17
پنج چیز است که پنج از آن حاصل نیاید از برای این پند ها ، گوش جان بگشا سینه ی پر غرور را یارای شکفتن محبت نیست بی ادبان را جز پستی ثمری ناید و تنگ نظران ره به بزرگی نابرند حسود را توان درک حقیقت نیست و آنکه دروغ گوید ، وفا و اعتماد نبیند
-
دلسرد
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 22:56
قصه ام دیگر زنگار گرفت: با نفس های شبم پیوندی است. پرتویی لغزد اگر بر لب او، گویدم دل : هوس لبخندی است. خیره چشمانش با من گوید: کو چراغی که فروزد دل ما؟ هر که افسرد به جان ، با من گفت: آتشی کو که بسوزد دل ما؟ خشت می افتد از این دیوار. رنج بیهوده نگهبانش برد. دست باید نرود سوی کلنگ، سیل اگر آمد آسانش برد. باد نمناک...
-
گیاهی با شما سخن میگوید ...
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 18:41
سخنا! آمدم باز با ملت برگها جدا، جدا. دیدم و حرفم یکی شد در این جهان که هم بسیار غم، که هم تنهاست ادمی. میروم جدا،حتا زخود جدا که هیچ دست آدمی، نه چوبدست و مداد کوچکم گرفت نه دیدم بدید و نه حرفم شنید. بیچاره ملت برگها که میآیند جدا، جدا. پاییزا! تو را به آخرین راه در نشیب - امید آخرین پله در فراز - رسید تو را به...
-
ای پاییز ...
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 02:58
سلام . پاییز دنبالهی خیالم به تو می رسد حتی اگر نرسید به من نگو ...
-
سرآغاز گفتار
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 00:46
در اقلیت بودن , تنها بودن نیست « چه بسا گروهی اندک که بر بسیاران غلبه کردند ... »