سایه شدم، و صدا کردم: کو مرز پریدنها، دیدنها؟ کو اوج "نه من"، دره "او"؟ و ندا آمد: لب بسته بپو مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد! دستم در کوه سحر "او" میچید، "او" میچید و ندا آمد: و هجومی از خورشید از صخره شدم بالا در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر و ندا آمد: بالاتر، بالاتر! آوازی از ره دور: جنگلها میخوانند؟ و ندا آمد: خلوتها میآیند و شیاری ز هراس و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد! "او" آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم و ندا آمد: پرها هم