اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست
اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

خوشه‌های آزرم

شب تولد می‌کند یک خوشه آزرم سپید
ماسه‌ها تندیس دریا می‌شوند
رهگذر فانوس برزن می‌کشد
کومه با خلوت به یغما می‌رود
یک ضیافت پرسه در باران
سایه ها آونگ مهتاب
عابران آهسته نجوا می‌کنند
از صدای بوف پروا می‌کنند
ساقه‌های زرد گندم خش خش پاییز را در می‌زنند
دشت و هامون بوی خاکآب طبیعت می‌دمند
بار اینجا پنجره نمناک شد
استکان چای مهناک شد
طائر مسعود پر می‌زند
شب به شعرم صبغه غم می‌زند
اندکی خاموش ای رهگذر

دل می‌رمد...




علی قره‌داغی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد