اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست
اقلیت

اقلیت

در اقلیت بودن ، تنها بودن نیست

جمعه تلخ

فصل من این روزها سرد است

حوصله‌ام کوچ کرده است به جایی دور...دور...دور

لابلای اندیشه‌ی یخ زده‌ام رخ می‌نمایی گاه به گاه

در حریق یاد چه کنم

چه کنم‌های پریشانی کوچه‌های محال را می‌روم تا نمی‌دانم کجا

همه‌ام شده‌ای؛

این روزها آینه هم با من غریبی می‌کند ؛ گویی نمی‌شناسدم ؛

حق دارد

خودم هم بیگانه‌ام با مرد درون آینه ..
هیچ نشانی از دیروز من نیست

ترا که گم کردم از حجم دستانم؛

آسمان همه‌ی آبی‌اش را خاکستری کرد و مهتاب از سرزمین شعر من گریخت..!

ترا که گم کردم از سوسوی چشمانم؛ روبرویم تا دورها سراب شد؛ خراب شد!!
ایمان دارم که هیچ کس جز تو نمی‌توانست این‌گونه به زمین گرفتارم کند

تلخی جمعه

نوشته‌ام را در برگرفته ؛ بیشتر از این بنویسم به نفرین می‌رسم

اینجا شب بی‌وقفه بر تنهاییم می‌تازد کاش روز آفتابی باشد !!




پ ن: صدای گنجشکان در کارخانه می‌میرد




قاصدک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد